Image result for ‫به نام خدا‬‎

 

تقـدیم بـه او که در سنیـن جـوانی آنقـدر بـه عبـادت و نمـاز می ایستـاد که از شـدت

خستـگی پاهایـش ورم می کرد و هنگامی که در سجاده ی عبـادت می ایستـاد،

بـرای اهـل آسمـان می درخشیـد همانگونه که ستـارگان بـرای زمـینیـان می درخشنـد.

 

«تقـدیم بـه پـاره ی تن پیـامبـر(ص) حضـرت زهـرای مـرضـیـه(س)»

 

 


|
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : کوثـــــر...
تاریخ : سه شنبه 22 / 12 / 1395
شعـر مهـــدوی

فکری برای وضع بد این گدا کنید

باشد قبول من بدم اما دعا کنید

هر کار می‌کنم دلم احیا نمی‌شود

قرآن به نیت من بیچاره وا کنید

 

بی‌ دردی‌ است دردِ من در به در شده

بر درد عشق جان مرا مبتلا کنید

برگشته‌ ام به سوی شما ایها العزیز

در خیمه‌ گاه خویش مرا نیز جا کنید

بی التفاتِ دوست تقلا چه فایده؟

قدری به دست و پا زدنم اعتنا کنید

در پشت خانه‌ تو نشستن مرا بس است

اصلاً که گفته حاجت من را روا کنید؟!



:: برچسب‌ها: \"محمد جواد شیرازی\" ,
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : کوثـــــر...
تاریخ : یک شنبه 4 / 12 / 1397
شعـر مهـــدوی
ای منجی دل‌های خزان دیده کجایی
کی می‌رسد آن جمعه موعود بیایی

ای نبض زمان ذکر دعای فرج تو
مافوق مکان در نظر اهل ولایی

کنزُ الفقرایی و همانند نداری
تو رحمت موصوله احسان خدایی

عیب از دل ما نیست گرفتار تو هستیم
عیب است کریمان که برانند گدایی

ای زائر تنهای سحرهای مدینه
دلسوخته از روضه اُم النجبایی

باید که تقاص دم مظلوم بگیری
چون منتقم خون امام الشهدایی

یک جمعه بیایی همه باشیم کنارت
گر میل کنی یا که اراده بنمایی


:: برچسب‌ها: \"احسان محسنی فر ,
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : کوثـــــر...
تاریخ : یک شنبه 4 / 12 / 1397
خوب می شوم...
آقا قسم به جان شما خوب می‌شوم
باور کن آخرش به خدا خوب می‌شوم

حتی اگر گناه خلایق کشم به دوش
با یک نگاه لطف شما خوب می‌شوم

این روزها ز دست دل خویش شاکیم
قدری تحملم بنما خوب می‌شوم

من ننگ و عار حضرتتان تا به کِی شوم
کِی از دعای اهل بکا خوب می‌شوم

جمعی کبوتر حرم فاطمی شدند
من هم شبیه آن شهدا خوب می‌شوم

گر چه دلم ز دوری تان پر جراحت است
در چشمه سار ذکر و دعا خوب می‌شوم

من بدترین غلام حقیر ولایتم
ای بهترین امام، بیا، خوب می‌شوم

با این همه بدی به ظهور شما قسم
با یک نسیم کرب و بلا خوب می‌شوم


:: موضوعات مرتبط: , ,
:: برچسب‌ها: \"سید محمد میرهاشمی\" ,
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : کوثـــــر...
تاریخ : یک شنبه 3 / 12 / 1397
همه هست آرزویم

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی

چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی؟!

به کسی جمال خود را ننموده یی و بینم

همه جا به هر زبانی، بود از تو گفت و گویی!

به ره تو بس که نالم، ز غم تو بس که مویم

شده ام ز ناله، نالی، شده ام ز مویه، مویی

همه خوشدل این که مطرب بزند به تار، چنگی

من از آن خوشم که چنگی بزنم به تار مویی!

همه موسم تفرّج، به چمن روند و صحرا

تو قدم به چشم من نه، بنشین کنار جویی!

شکست اگر دل من، به فدای چشم مستت

سر خُمّ می سلامت شکند اگر سبویی

نشود این که از ترحم دمی ای سجاب رحمت

من خشک لب هم آخر ز تو تر کنم گلویی؟...

نظری به سوی (رضوانی) دردمند مسکین

که به جز درت، امیدش نبود به هیچ جایی



:: برچسب‌ها: \"فصیح الزمان شیرازی(رضوانی)\" ,
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : کوثـــــر...
تاریخ : یک شنبه 3 / 12 / 1397
شعر مهدوی

دلم قرار نمی گیرد از فغان بی تو

سپند وار زکف داده ام عنان بی تو

ز تلخ کامی دوران نشد دلم فارغ

زجام عشق لبی تر نکرد جان بی تو

چون آسمان مه آلوده ام زتنگ دلی

پراست سینه ام از انده گران بی تو

نسیم صبح نمی آورد ترانه شوق

ســــر بهــار ندارند بلبـلان بی تو

لب از حکایت شبهای تار می بندم

اگر امان دهدم چشم خونفشان بی تو

چو شمع کشته ندارم شراره ای به زبان

نمی زندسخنم آتشی به جان بی تو

ز بی دلی و خموشی چو نقش تصویرم

نمی گشایدم از بی خودی زبان بی تو

عقیق سرد به زیر زبان تشنه نهم

چو یادم آید از آن شکرین دهان بی تو

گزارش غم دل را مگر کنم چو امین

جدا ز خلق به محراب جمکران بی تو



:: برچسب‌ها: "حضرت آقا" ,
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : کوثـــــر...
تاریخ : یک شنبه 3 / 12 / 1397
غربت عشق
  صدای آبشار، صدای غربت مهدیست و دریا مشت فراق او را به سینه ساحل می كوبد و بلبل حدیث غیبت طولانیش را با سوز دل در گوش  گلها نجوا می كند و زمین سالهاست كه به عشق قدمهای نازنین او سایه سنگین ما را تحمل می كند و دم نمی زند . خورشید هر روز برای عرض ادب به پابوسش می رود و افتخار ماه این است كه چراغ خلوت و تنها شاهد عشق بازی اوست، دامان خاك به خود می بالد آن هنگام كه میزبان مرواریدهای گرم چشمان نازنینش می گردد، مرواریدهایی كه نشانه اهل بیت عشق است و بوی فاطمه(س) و علی(ع) را دارد چرا كه امروز صدای ناله های فاطمه عزیز از حنجره فرزند دلبندش سكوت شب را می شكند و مظلومیت علی در دل سوخته و غیبت طولانی جگر گوشه اش هویداست. امروز یادگار حسین نه ازكربلا كه از تمام بلاد اسلامی و از تمام  مناره های عالم صدای «هل من ناصر ینصرنی» سر می دهد و كسی پاسخش نمی گوید. امروز بند بند عالم هستی درد غربتش را فریاد می كند و هجرانش بر دوش طبیعت سنگینی می كند اما ما همچنان در آغوش دنیا خفته ایم و دل به زیبائیهای گذرایش خوش كرده ایم، وای بر ما كه در مستی خود هر صدایی را می شنویم، جز صدای غربت عشق و هرصحنه ای را می بینیم جز تصویر گل محمدی را كه درمیان خارهای غفلت مان اسیر گشته.
  به راستی چرا؟ چرا؟ من و تو، مهر ورود عشق ممنوع را بر سر در قلبهایمان آویخته ایم و مولا ی خویش را به فراموشی سپرده ایم. روزی چند بار به دنبال لبخند شیرین رضایتش كارهایمان را كنترل  كرده ایم و چند بار برای ظهورش یا علی گفتیم و به سوی بی انتهای نور حركت كردیم. این پرده سیاه كه چشمانمان را نابینای محض كرده است كه كه غربتش را در جمع خویش نمی بینیم چیست؟ امروز او كجاست؟ او در این لحظه همین ساعت سر بر كدامین دیوار غربت گذاشته و لحظه لحظه های ظهور را انتظار می كشد و بر مظلومیت مظلومان عالم اشك می ریزد. آیا سر به زانوی مهر مادر نهاده و روی خاك های بقیع نشسته و راز می گوید یا در خرابه شام است و یا نه در كربلای معلی مسكن گزیده و شاید هم در محراب جدش به نماز ایستاده و شاید در همین چند قدمی من و شما است و در بارگاه شاه غریب، حدیث غربت خود را بازگو می كند. نمی دانم به راستی نمی دانم كجاست اما هركجا که هست به ما خیلی نزدیك است، همین چند قدمی ما، آنقد نزدیك كه اگر دل بر ترنم های زیبایش بسپاری آن را خواهی شنید گوش كن! گوش كن ما را به سوی شاهراه حقیقت می خواند. من و تو را می شناسد و با  نام صدایمان می زند بیا، نه گوش سر كه گوش جان را بسپاریم و هر آن ندایش را لبیك گوییم و سالهای فراق را به لحظه های وصال نزدیك سازیم...

|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : کوثـــــر...
تاریخ : یک شنبه 3 / 12 / 1397
دلــنوشتــه...

آقـا سـلام باز منم خـاک پایتـان

مـن آنکه سالهاست دلـش هست جایتـان

آقـا دوبـاره پشـت به مـن کرده قـلبتان

دیگر نمیدهد بـه دلـم روی خوش نشـان

آقـا دـلم گرفته چـرا دیـر کرده اید؟

مُـردم در انتظار شب جمعـه هایتـان

هـر جمعـه انتظار ، دعـا ، ندبـه ، جانمـاز

هـر شب دو چشـم خـیس و دلـی در هوایتـان

مـن جمعـه ها عجیب دلـم شـور می زند

ای کاش رنـج و غصـه نیایـد سراغتـان

یـا لااقل خدا کند از لحظه های تـلخ

باشد نصیب مـن همـه درد و بلایتـان

آقـا زمان بدرقه تـان هیچکـس نبـود؟

آبی نریخت مادرتـان پشت پایتـان؟

دیگر غریبگی نکن و زودتـر بیـا

آری، هنوز مانـده دو چشمم به راهتـان

باشـد صبور می شوم امـا تـو لااقل

دستی بـرای مـن بـده از دورها تکان

حرفی نمانده بین شما و مـن و خدا

جز اینکه باز میکنم امشب دعایتـان

امضا، دو چشم خـیس و دلـی در هوایتـان

دیوانـه ای که لک زده قلبش برایتـان



:: برچسب‌ها: از \"شراره کامرانی\" ,
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : کوثـــــر...
تاریخ : یک شنبه 13 / 11 / 1396
دلــنوشتــه...

 

 

مـا چقـدر بیکاریم آقـاجـان

چقـدر بی بنـد و باریم آقـاجـان

شـب ها صبـح، صبـح ها شـب می شونـد

مـا چقـدر بی خیـالیم آقـاجـان

هر دم سخـن از عشـق تـو گوییم، امــا

یک قـدم سـوی تـو نمی آییم، آقـا

می گوییم این جمعـه به فکرت هستیـم

جمعـه که شـد بیـرون شهــر، در شــادمانی هستیـم

هــر لحظـه به فکر و تماشـای مـا هستـی، آقـا جـان

هــر لحظـه دورتــر از تــو هستیـم، آقـاجـان

خداکنـد این جمعـه غافـل نباشیـم

شـرمنده مــادرت زهـــرا(س) نباشیـم

الهم عجل لولیک الفرج...

 

 


|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : کوثـــــر...
تاریخ : یک شنبه 27 / 5 / 1396
ای کاش...

 

خدا کند که مرا با خدا کنی آقا !              ز قید و بند معاصی رها کنی آقا !

 

    دعای ما به در بسته می خورد ، ای کاش !             خودت برای ظهورت دعا کنی آقا!

 


|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : کوثـــــر...
تاریخ : پنج شنبه 18 / 9 / 1395

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد